خواهرزادم دیشب ازم پرسید ابرها چجوری درست میشن؟ اومدم براش توضیح بدم که خودش گفت «نه! نه! خودم یادم اومد. آب دریاها بخار میشه. میره بالا. هوا اگر سرد باشه دوباره بخارها قطرههای ریز میشن و ابر میشه. بعد ابرها هم که به هم میخورن؛ رعد و برق درست میشه.» تایید و تشویقش کردم.
بعد پرسید: «خاله، آب چجوری درست شده؟» میدانستم پاسخم دور دارد اما چیز دیگری در ذهنم نبود. «ابرها که میبارن، آب درست میشه». دور را فهمیده بود و بهش برخورده بود که یعنی این چه جوابی است آخر؟! واقعا درس خواندهای خاله؟! با کلافگی پرسید: «نه! خودِ آب رو میگم! همون که ابرها ازش درست میشن». یک جوابی سرهم کردم، اما خب معلوم بود برایش قانعکننده نیست. «فکر کنم، آب هم با زمین از اول خدا درست کرده». دنبال پاسخ علمی بود؛ مثل وجود ابرها. پاسخ علمی برایش قانعکنندهتر بود.
قرار شد بروم جستجو و تحقیق کنم تا جواب این سوال را بفهمیم. خودش هم فکر کند و تحقیق کند. هیچی دیگه، واقعا الان مثل یک پروژه تحقیقاتی مهم میخوام درباره به وجود آمدن آب روی زمین اطلاعات کسب کنم و بعد تازه قسمت سخت ماجرا شروع میشه؛ نتیجه رو برای یک بچه شش ساله ساده کنم و توضیح بدهم.
درباره این سایت