دیروز حقوق سبزانگشتیها و قبوض رو پرداخت کردم. خیلی خوشحالم و هیجانزده.
من از سال 90 کار کردن رو شروع کردم. اولین حقوقم فکر کنم 48 هزار تومان بود. تو کتابخونهای که درس میخوندم، یک نفر ازم خواست خصوصی بهش چند جلسه آمار مهندسی یاد بدم. اون اولین پولی بود که از اون دو، سه جلسه کلاس خصوصی دریافت کردم. اینقدر ذوق داشتم که نمیدوستم باهاش چه کار کنم. با یکی از دوستهای نزدیکم رفتیم بیرون و مهمونش کردم. هر دو تامون خیلی ذوق داشتیم.
از اونموقع تا ماه پیش همیشه از آدمها و جاهای مختلف حقوق میگرفتم. اما الان دیگه اونور خط و فقط گیرنده نیستم. حالا من دهنده هم هستم. ماه پیش دوستم حقوقها رو پرداخت کرد و البته فقط حقاحمه یک نفر رو. این ماه با خودمون حقوق شش نفر رو من از حساب سبزانگشتی پرداخت کردم، همینطور پول قبوض رو. نخندید، اما همیشه دوست داشتم هزینه قبوض رو خودم شخصا پرداخت کنم. انگار که یکی از نشونههای استقلالیافتگی برای من همین بوده. سود این ماهمون اونقدر نبود که پرداختیهامون با سودمون حتی سربهسر بشه، اما خب بازم خوشحالیم. امیدواریم با پلنهایی که تو ذهنمونه، وضعیت بهتر بشه.
بعد از پرداختها و فرستادن فیش واریزیها، سبزانگشتیها یکی یکی پیام تشکر میدادند و خیلی خیلی خوندن پیامهاشون لذتبخش بود. پیام یکیشون که تمکن مالی خوبی داره و شاید حقاحمه پرداختی ما خیلی هم براش ناچیز بود و جای دیگه هم مشغول هست، خیلی دوستداشتنی بود. اصلا فکر نمیکردم اون پیام رو مخاطب بشیم. برام نوشته بود: «نمیدونی گرفتن این مبلغ چقدر برام جالبه و چه حس عجیبی دارم. منو یاد این میندازه که با آرزوی بچگیم کجدار و مریز زندگی کردم تا به اینجا». تصویرسازمون یکی از بهترین دوستامونه. روانشناسی خونده و تو همون حوزه مشغول بوده/هست. تصویرسازی از بچگی آرزوش بوده و حالا سبزانگشتی پله شروعی برای تحقق این آرزوش شده.
خلاصه که خیلی خیلی حس لذتبخشی رو دارم تجربه میکنم و امیدوارم بتونیم بهتر رشد کنیم و همراهی سبزانگشتیها رو قدر بدونیم و حقاحمههاشون رو افزایش بدیم. خیلی خیلی دارن با ما همکاری میکنن. و البته ما هم سعی میکنیم اگر فعلا از نظر مالی نمیتونیم جبران یک چیزهایی رو کنیم، با کارهای دیگه این همراهی رو قدر بدونیم.
درباره این سایت