من هفته پیش سی سالگی را پر کردم و پشت سر گذاشتم. ترسناک بود؟ خمود بود؟ دچار بحران هویتی شدم؟ دوره گذار بود؟ همه آن چیزهایی که درباره‌اش می‌گویند و از سال‌ها قبل، ما را برای رسیدنش می‌ترسانند، بود؟

‌ 

بیا فرض کنیم در جایی که به‌ش می‌گویی سی سالگی ایستاده‌ای و یک نفر از طرف ثبت احوال زنگ در خانه‌تان را می‌زند و می‌گوید در گذشته با خانواده‌تان تبانی کرده که شناسنامه‌ات را چند سال زودتر یا دیرتر صادر کند. با تمام سیستم‌های مربوطه و اداری از آموزش و پرورش گرفته تا چه و چه هم همه چیز هماهنگ بوده و حالا دچار عذاب وجدان شده و آمده است حقیقت را بگوید. و خب تو الان یک آدم بیست و چند ساله می‌شوی یا سی و چند ساله. دنبال سی سالگی می‌گردی؟ اگر جایش پیدا شود، زندگی پشت سر و آینده‌ات تغییر می‌کند؟ احوالات گذشته‌ و همان لحظه‌ات تغییر می‌کند؟ زندگی‌ات واقعا به این اعداد و ارقام وابسته است؟ ‌

یا به قول یاسر خوشنویس که سال‌ها پیش در وبلاگش درباره سی سالگی‌اش نوشته بود، بیا فرض کنیم سیستم ریاضی ما ده دهی نباشد. سی سالگی کجای زندگی ما خواهد بود آنوقت؟


خلاصه که از سی سالگی نمی‌خواهم حرف بزنم، از زندگی‌ای که اکنونش اینجاست و تا به اینجا پرش کردم می‌گویم، از سال پیش. تلخ بود و شیرین. روی چیزهایی از زندگی‌ام ریسک کردم و نتیجه‌اش تا به الان خوب بوده و البته که باید گذاشت جلوتر برویم و ببینیم حلقه‌های زنجیرهای تصمیم‌هایمان باز هم خوب چفت می‌شوند یا نه. سخت بود و ترسناک، اما ماهیت ریسک است دیگر. گویی گاهی باید خودت را به دست جریان زندگی بسپاری. ول کنی آن کُنده پوسیده‌ای را که با تمام ترس به‌ش چنگ میزنی تا مبادا آب تو را با خودش ببرد. چه بسا آن‌طرف‌تر از جایی که خودت را پاگیر کرده‌ای چیزهایی دلبخواه‌تر باشد. رهایش کنی آن کنده پوسیده را و به قول معروف watch and enjoy. حتی اگر سنگ‌های رودخانه گاه به گاهی زخم و زیلی‌ات می‌کنند.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Game java mobile Gail موزيک - بهترين موسيقي هاي ايران و جهان Liza Amanda دانشجو1 زویید حلال دانلودی ها